عادت میکنم به داشتن چیزی و سپس نداشتنش...
به بودن چیزی و سپس نبودنش...
تنها عادت میکنم...
اما فراموش نه!!
شبها زیر دوش آب سرد رها میکنم بغض زخم هایم را
درحالی که همه میگویند...
خوش به حالش!!!
چه زود فراموش میکند.!..
نظرات شما عزیزان:
در این ظهر تابستانی
هندوانه ها را قاج می کنم
و سعی می کنم به روی خودم نیاورم
ولی می دانم که فهمیده ای
اما تو هم از کوچه ی علی چپ برو
بگذار دلم خوش باشد که خوشحالت کرده ام
اصلا برای دل من هم که شده
جیغ بکش تا خیالم راحت باشد که غافلگیر شده ای
از ته دل بخند
هدیه ات را که باز کردی
قول بده چشمانتت گرد شود
خندیدن تو برایم مهم است
من برای امشب خیلی نقشه کشیده ام
خرابم نکن...
هندوانه ها را قاج می کنم
و سعی می کنم به روی خودم نیاورم
ولی می دانم که فهمیده ای
اما تو هم از کوچه ی علی چپ برو
بگذار دلم خوش باشد که خوشحالت کرده ام
اصلا برای دل من هم که شده
جیغ بکش تا خیالم راحت باشد که غافلگیر شده ای
از ته دل بخند
هدیه ات را که باز کردی
قول بده چشمانتت گرد شود
خندیدن تو برایم مهم است
من برای امشب خیلی نقشه کشیده ام
خرابم نکن...
تاريخ : یک شنبه 1 / 6 / 13921 نظر
ا 13:43 نويسنده : mehdi ا